d

The Point Newsletter

    Sed ut perspiciatis unde omnis iste natus error.

    Follow Point

    Begin typing your search above and press return to search. Press Esc to cancel.
      /  زبان   /  شعر و شاعری سیل ترنم انگیزِ زبان بلوچی

    شعر و شاعری سیل ترنم انگیزِ زبان بلوچی

    نویسنده: عزیز دادیار

    در این مقاله ، نویسنده به تحول ادبیات و موسیقی بلوچی در بلوچستان غربی می پردازد و در مورد نحوه انجام این کار در دوران معاصر صحبت می کند. در این مقاله ، نقش استادان بزرگ ترانه و موسیقی در پیشرفت زبان ، ادبیات و موسیقی بلوچی مورد بحث قرار گرفته است. این مقاله به چهار قسمت تقسیم شده است که قسمت اول آن در زیر منتشر شده است.  

    بخش اول

    طوطی گویای زبانم را کَسی کُشتن نتواند

    آنکه چنین کند، توان شستن روسیاهیاش را نخواهد داشت

    زبان مادری، بستان جانم را شکرین میکند

    دل برای چنین شهدی هرگز به دشمن پشت نخواهد کرد

    باری! شاید بتوان باغ و بستان زبان مردمی زنده، یا گلستان شعر و ادبیاتشان را برای زمانی کوتاه یا در درازایی از زمان مورد تاراج قرار داده و زیر سُمِّ ستوران زورآورانی، پایمال کرد. امّا گردِ تباهی و نابودی، هرگز بر چهرهی زیبایشان نخواهد نشست.

    زبانهای متعلق به اقوام، بر اثر ستم جنایت پیشگان، دچار درد و رنج میشوند و پژمرده میگردند، امّا زوال پذیر نیستند. زبان بلوچی یکی از آن زبانهاست. زبانی که بر مزرعهی آن، بیش از پنج سده، از سوی هیچ حکومت و دولتی، قطره ای آب جاری نشده و باران مهرشان هرگز بر سرش نباریده و زبان خشکش را تر نکرده است.

     

    گذشته از ممنوعیت نگارش، اگر جایی شاعر و سروده سرای بلوچی برخاسته تا لبان خشکیدهاش را اندکی تر کند، جایش در زندان “کُلی کمپ” پاکستان بوده و مورد بیمهری حکّام کشورمان قرار گرفته است. بسانی که بر پادشاه شاعران روزگار نو یعنی گل خان نصیر و دیگر سرایندگان روا داشتند.

    یک سال پیش از انقلاب بهمن، ما برخی از روشنفکران سیاسی شهرستان ایرانشهر (پهره)، باشور و شوق خواستیم بزرگترین خوانندهی بلوچستان، کمالان یعنی شجریان جامعهی بلوچ و نوازندگان و موسیقی بلوچی را به دانشجویان پارسی زبان جامعهی دانشگاهی استان بنمایانیم.

     

    برای انجام چنین خواستی آرزویی، ما این گروه روشنفکری، با هر کوشش و تلاشی که بود، زمینههای مادی و معنوی چنین نشستی که را بیش از یکصد تن را شامل میشد، فراهم نموده، به یکی از روستاهای کنار رودخانهی سرباز رفته در انتظار دو اتوبوس از اساتید و دانشجویان دانشگاه زاهدان ماندیم. به این دلیل این روستا را در کنار رودخانهی سرباز برگزیده بودیم که میدانستیم استاد کمالان خواننده از دولت و ساواک وحشت دارد تا اشعاری چون “مکّران و دادشاه” را بخواند. بویژه هنگامیکه پای نشست دانشجویان نیز در میان بود. به هر روی، چون که من یک ماه پیش به دیدار استاد رفته و از او پیمان گرفته بودم که در این نشست باشد تا فرهنگِ شعرخوانی و موسیقیمان را به هممیهنان فارس زبان نیز بنمایانیم و او پذیرفته بود، هر چه انتظار کشیدیم نیامد.

    به خاطر رنجِ آمدن آنهمه استاد و دانشجو از استان، من دوباره ماشینی کرایه کرده، به روستای استاد خواننده در دشتیاری که فاصلهی بسیار دوری بود و راهی سخت داشت، رفتم تا وی را دوباره راضی کنم که این چنین دست ما را در حنا نگذارد. البته در همان دیدار نخستین، هنگامیکه گفتم شما در سرباز به خوانندگی خواهید پرداخت، گفت: “آقا! من به ایران نمیآیم.” او تصمیمی آگاهانه گرفت که در زمان آشفتگی سیاسی در ایران خود را دور نگه دارد.

    این دو نمونهی:زندان کُلی کمپ در پاکستان و ترسِ نشستِ در سربازِ بلوچستان ایران، هر دو، به درستی نمایانگر ستمگری ملّی این حکومتها بر مردم و فرهنگ و زبان و تعلقات ملّی و احساسات انسانی بود. همچنین مینمایانند که زیر تیغ آن همه ستمگری و سیل بنیانکن ترسناک، این زبان جاودانه زنده ماند و این قوم کمر بسته و دلیرانه ایستاده است تا جاییکه بگفتهی بلوچها میبینیم، آنسوی هفت دریا و هفتاد کوه, سرکار خانم پروفسوری زبان شناس به نام کارینا جهانی در دانشگاه سوئد، با تلاشی انسانی و علمی، زبانشناسانه به دولتهای ایران و پاکستان میقبولاند تا رسما زبان بلوچی را یکی از زبانهای زنده و ارزندهی جهانی به رسمیت بشناسند.

    بدین گونه، این پروفسور بزرگ و انسانِ والا، دروازههای دانشگاه اوپسالا را به روی این زبان باز نگه داشته و فرزندان بلوچ سه جغرافیای ایران، پاکستان و افغانستان را زیر سایهی بالهای مهر انسانی خویش در آغوش گرفته است. همانظور که میدانید در هر سه بخش بلوچستان یعنی بلوچستان ایران، پاکستان و افغاستان جدا شده از ایران، تا سال ۱۹۴۷هیچ کتاب نثر یا شعری به زبان بلوچی چاپ نشده یا اجازهی چاپ نداشته است.

    جنبش استقلالطلبانه در بلوچستانِ اشغال شدهی انگلیس که بعدها به بلوچستان پاکستان و بگفتهی خود بلوچها، بلوچستان شرقی نامیده میشود، از زمان نهضت ضد استعماری هندوستان آغاز گشته است. در ایّام همین خیزش سیاسی است که مسئلهی بزرگ بازآفرینی زبان بلوچی در دستور کار بلوچهای روشنفکر جدا شده از هندوستان قرار میگیرد و نخستین دستنویسها و نوشتهها پیدا میشوند و سپس کارِ نوشتن به زبان بلوچی امّا بدون یک الفبای رسمی بنیاد نهاده میگردد. به موازات هر چه بیشتر پا گرفتن جنبش سیاسی برای آزادی و استقلال بلوچستان از پاکستان، سرودها و نشیدهای سیاسی ملّی از سوی سرشاعر گل خان نصیر، با شیوهای نو به سان نیما یوشیج و بدون وصف و ستایشهای مذهبی پیشین، فضای غمزده و خشکیدهی زبان بلوچی را آبیاری نموده و شاداب میگردانند.

    در همین زمان، اُدبایی چون: سربازی، مولوی ندوی، صدیق آزاد، سید هاشمی و عطاشاد سر میرسند و قافلهی شعر را با نوشتار و نثر همراهی کرده، جوانانی چون غلام فارق و و دیگران نیز به آن میپیوندند و با انتشار ماهنامههایی چون “زمانه” و مجلهای به نام “بلوچی” و هفته نامههایی دیگر آن را به پیش میبرند. این کاروان برای شتاب بخشی خود تا رسیدنِ به سر منزل مقصود، به دنبال بانگ رسای کاروانی خویش میگردد و بالاخره آن را نیز به دست میآورند و خوانندگان بزرگی چون فیض قصرقندی، ستّارِ بمپوری، سبزل و شفیع و نوازندگانی با سازهایی ترکیبی که متأثر از موسیقی هندی است سر میرسند و بدین گونه، زبان بلوچی در جادهی سیاسی و حل مسئلهی ملّی و رهایی از سیستم حاکم، در هر چهار بخش خود یعنی:”شعر، نثر، آواز و موسیقی” بنیادی استوار را پی ریزی کرده، آن فضای غمناک و اندوه بار زبان و ادبیات بلوچی را با نور درخشان خود روشنی میبخشد.

    امّا در بخش بلوچستان غربی، دریغا که انقلاب بزرگ مشروطه نتوانست، مانند نهضت آزادیبخش هندوستان، قطرهای از بارانِ رحمتِ خود را در این بخش، فرود آورد و کوچکترین حرکتی ایجاد نماید.حکومت برآمده از انقلاب مشروطه که هدفش دستیابی مردم ایران به آزادیهای دموکراتیک بود به دست رضا شاه سر بریده شد. وی به خاطر ساختن دولت- ملّت و ایرانی یکپارچه، راهِ خونینی را برگزید و در این راه، همهی زبانهای مردم این فلات تاریخی به جز فارسی را گل گرفت و تنها اسب زبانِ فارسی را در میان همهی مردم کشور به تاخت در آورد و زبانهای دیگر اقوام با جبری وحشتناک، به بوتهی فراموشی سپرده شدند.

    بلوچهای ایران، ۳۰ سال پس از بنیانگذاری پاکستان توانستند به اشعار، سرودهای انقلابی، موسیقی و نوشتههای بسیار اندکی از خواهران و برادران بلوچستان شرقی دست یابند. تقریبا پس از سال ۱۳۳۷ بود که نوای جاودانه و شیرینِ ترانهی “مشکتی مئیرُک” با دلچسبترین و ماندگارترین آوازِ “فیض قصرقندی” از دروازههای شنیدن بلوچهای جهان گذر کرد و به نوازش دلهایشان پرداخت.

    ادامه دارد…