d

The Point Newsletter

    Sed ut perspiciatis unde omnis iste natus error.

    Follow Point

    Begin typing your search above and press return to search. Press Esc to cancel.
      /  History   /  میر برکت: حاکم مکران غربی

    میر برکت: حاکم مکران غربی

    نویسنده: ناصر بولادایی

     ابتدا می خواهم از آقای عباس میر ، نوه میر برکت که داستان میر برکت را به اشتراک گذاشتند تشکر کنم. با منبه همانطور که همه می دانیم ، درباره تاریخ بلوچستان کارهای زیادی انجام نشده است ، و وقتی صحبت از سرزمین های غربی می شود ، کار تقریباً صفر است. مکران در دوران معاصر به سه قسمت تقسیم می شود: مکران شرقی که توسط کلات اداره می شد و تحت تأثیر سیاسی انگلیس قرار داشت. به شدت مهراب خان گیچی سعی کرد تمام تلاش خود را برای رهایی آن از سلطه انگلیس به کار گیرد. به همین ترتیب ، مکران مرکزی به قاجار ملحق شد ، بهرام خان و دوست محمدخان بارکزهی تمام تلاش خود را کردند تا منطقه مرکزی را از سلطه دولت ایران آزاد کنند. در مکران غربی میر برکت فرمانروایی کرد. او در برابر حملات ارتش انگلیس مقاومت کرد و برای حفاظت از آزادی مکران غربی از آن منطقه بلوچستان دفاع کرد. به همین ترتیب ، او همچنین در مقابل ارتش رضاشاه پهلوی ایستاد.
     این نوشته در جهت گشوده شدن تاریخ مکّران غربی کوشش اندکی‌ محسوب می‌شود. از همه‌ی کسانی که در ارتباط با خود میر برکت یا جنگ‌های او با دول انگلیس یا ایران چیزی می‌دانند یا شنیده‌اند تقاضا دارم که مطرح نمایند. همچنین اگر کسی در مورد میرزا یا مراد خان اطلاعاتی دارد به درک بیشتر من در این رابطه کمک نماید.

    میر برکتِ عبدالنبی حاکم جاسک و میر حاجی حاکم سیریک بود. مرزهای حکومت وی تا میناب امتداد پیدا کرده بودند. این دو عموزاده و بر سر حکومت با یکدیگر می‌جنگند. در نزاع میان این دو میر حاجی کشته می‌شود و میر برکت از میناب، سیریک و بشاگرد گرفته تا رودبار را فتح می‌نماید. او تا نزدیکی‌های بندر عباس پیشروی می‌کند و این محدوده‌ی جغرافیایی قسمت بزرگی از بلوچستان آن زمان می‌شود. میر برکت سردار مردم منطقه‌ی خود بوده و طوایف هوت و طاهرزهی هم پیشوایی وی را می‌پذیرند. مادر میر برکت دختر الله وردی خان و از منطقه‌ی بشاگرد بوده و به همین دلیل بر بشاگرد هم حکمرانی نموده است.

    هنگامی که ضرغام السلطنه حاکم رودبار بوده، سه بار بر سر بشاگرد با میر برکت به جنگ می‌پردازد و میر برکت هر سه بار به خوبی از این قسمت از قلمرو حکومت خود دفاع می‌نماید.

    محمد علی سدید السلطنه در کتاب خود ‘بندر عباس و خلیج’ درباره‌ی قواء مکّران و جاسک نوشته است. وی می‌گوید که سرداران جاسک و بیابان فامیل نزدیک هم هستند. این دو: میر مصطفی و میر برکت برادرند و در مواقع جنگ می‌توانند کم و بیش ۴۶۵۰ نفر فرد جنگی گرد آورند. (سدید السلطنه (کبابی)، ۱۳۶۳، ۷۰۶-۷۰۷).

    قلمرو میر برکت نزدیک دریا بوده و از موقعیت سوق‌الجیشی با ارزشی برخوردار بوده است. انگلیس سعی می‌کند آن منطقه را تحت سلطه‌ی خود در آورد. قوای انگلیس سعی در ایجاد ارتباط نزدیکی با میر برکت می‌نمایند، اما وی از تحت سلطه بودن انگلیس سر باز می‌زند. آقای عباس میر می‌گوید که پاسخ میر برکت به انگلیس این بوده که: “آداب و رسوم ما و شما متفاوت از هم هستند.” حکومت قاجاریه هم به دلیل ارزش استراتژیک و تجاری مکّران غربی سعی می‌کند آن را تحت سلطه‌ی خود در آورد.

    همزمان مرزهای ترکیه‌ی عثمانی تا ممالک عربی خلیج امتداد پیدا کرده بودند و نزدیکترین منطقه‌ی بلوچستان به عثمانی‌ها مکّران غربی بود. ترکیه متوجه مکّران غربی شده و به سبب دشمنی‌اش با انگلیس خواهان روابط نزدیک با میر برکت می‌شود. در همین اثناء انگلیس و حکومت قاجار برای سرنگون نمودن حکومت میر برکت با هم هم‌پیمان می‌شوند.

    به دلیل آنکه مذهب اکثریت جمعیت ترکیه همچون بلوچ‌ها سنیِ حنفی است، این یکی از عوامل نزدیکی میر برکت با ترکیه‌‌ی عثمانی می‌شود. میر برکت برای حفظ حکومت خود به عثمانی‌ها که رقیب انگلیس بودند نزدیک می‌شود. وی نماینده‌ای به ترکیه می‌فرستد و او از ترکیه اسلحه می‌آورد. به همین شکل با پادشاه افغانستان امان اللّه شاه روابط دوستانه برقرار می‌نماید.

    انگلیس به تجارت اسلحه مشغول بود. در سال ۱۸۸۳ عامل انگلیس در بوشهر، مناطق جنوبی حکومت قاجار و اهواز را پر از اسلحه می‌کند؛ سلاح‌هایی که نسبت به سلا‌ح‌های قاجار و نیروهای دولت انگلیس بهتر بودند (دانشور، ۱۳۶۸، ۲۷-۲۹). همزمان یکی از عوامل انگلیس به نام دریا بیگی سعی دارد تجارت بلوچستان را در اختیار بگیرد.

    بلوچ‌ها در هر گوشه‌ای برای حاکمیت ملی خود مشغول جنگ می‌شوند. حکومت قاجار که با انگلیس روابط دوستانه داشت پس از مرگ ناصرالدین شاه ضعیف می‌شود. اتفاق دیگری که جرأت بلوچ‌ها را بیشتر می‌کند پیشروی ترک‌های مسلمان در کشوری مسیحی یعنی یونان بود. ترک‌ها و بلوچ‌ها هم‌دین و هم‌مذهب بودند و این به بلوچ‌ها اطمینان خاطر می‌بخشد (دانشور، ۱۳۶۸، ۲۷-۲۹).

    در یکی از جنگ‌های میان بلوچ‌ها و انگلیس در سال ۱۸۹۱ سرگرد انگلیسی‌ای به نام مایر زخمی و یکی از همراهان وی کشته می‌شود. همچنین مسئول انگلیسی تلگراف چابهار و جاسک کشته می‌شود. انگلیسی‌ها به بلوچ‌ها حمله نموده و روستاها و دهات زیادی را به آتش می‌کشند. در جنگ دیگری که میان بلوچ‌ها و انگلیسی‌ها رخ می‌دهد، ستوان پارکر نامی از قوای انگلیس کشته می‌شود و انگلیسی‌ها به شهر پنجگور یورش می‌برند.

    در همین سال‌ها بلوچ‌ها از هر سو به انگلیسی‌ها حمله می‌کنند، سیم‌های خطوط تلگراف را پاره نموده و اردوگاه‌های نظامی انگلیس را محاصره می‌نمایند. در همان دوره محراب خان گچکی که حاکم پنجگور بوده با انگلیس‌ها می‌جنگد. وی فرمانده انگلیسی‌ها را اسیر می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد از تربت که حاکمش یک گچکی بوده و با انگلیسی‌ها هم‌پیمان، خارج شوند.

    دریا بیگی برای غارت مکّران از راه می‌رسد و در منطقه‌ای به نام کلاوی با لشکر میر برکت مواجه می‌شود. در جنگ بین آن‌ها میر برکت پیروز شده و لشکر عامل انگلیس شکست می‌خورد. میر برکت توپ‌های جنگی زیادی را به غنیمت می‌برد (دانشور، ۱۳۶۸، ۲۷-۲۹). می‌گویند یکی از همین توپ‌های جنگی در پاسگاه منطقه‌ی کوهستگ قرار دارد1. پس از این پیروزی بلوچ‌ها، قوای انگلیس و ایران از سه طرف بلوچستان را آماج حمله‌های خود قرار می‌دهند (دانشور، ۱۳۶۸، ۲۹).۱ پس از این پیروزی بلوچ‌ها، قوای انگلیس و ایران از سه طرف بلوچستان را آماج حمله‌های خود قرار می‌دهند (دانشور، ۱۳۶۸، ۲۹).

    لشکر انگلیس بین اُرماره و پسنی با لشکر محراب خان مواجه می‌شود. در این جنگ که انگلیس به لحاظ برخورداری از سلاح‌های نو دست برتر را داشت، محراب خان شکست می‌خورد. بلوچ‌ها سعی می‌کنند از مسقط سلاح وارد نمایند، اما انگلیس کشتی‌ای را که حامل سلاح‌های متعلق به بلوچ‌ها بود و بلوچستان نام داشت توقیف می‌نماید. در این کشتی چهارصد و هشتاد جعبه تفنگ وجود داشته است (دانشور، ۱۳۶۸، ۲۹).

    در مکّران مرکزی محراب خان بارکزهی موفق می‌شود قاجارها را از آنجا بیرون براند. انگلیس او را به عنوان حاکم بلوچستان به رسمیت شناخته و با وی پیمانی را امضاء می‌کند (دانشور، ۱۳۶۸، ۳۳).

    شاه امان اللّه خان از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۹ در افغانستان فرمانروایی می‌کند. وی اصلاحاتی را که پدرش امیر حبیب اللّه اول شروع کرده بود گسترش داد. او در پی بهتر نمودن وضعیت آموزش و زنان بود. جنگ سوم انگلیس و افغانستان در سال‌های اولیه‌ی پادشاهی وی اتفاق می‌افتد. همزمان بلشویک‌ها در روسیه به حکومت می‌رسند و شوروی را بنیان می‌نهند. انگلیس از هند بریتانیایی با همراهی سرداران و رهبران مذهبی بلوایی را به پا می‌کند و پادشاهی امان اللّه خان را ساقط می‌نماید (Jawad, 1992, 15).

    در همین اثناء میر برکت به شاه امان اللّه اسلحه می‌رساند. یکی از عوامل دشمنی انگلیس با میر برکت همین نزدیکی و همکاری با شاه امان اللّه بوده است. بر نفوذ انگلیس در افغانستان افزوده می‌شود. انگلیس سعی می‌کند حکومت افغانستان را ضعیف یا تغییر دهد. در دوره‌ی امیر حبیب اللّه اول در افغانستان جنبشی برای وضع قانون اساسی شکل می‌گیرد. امیر حبیب اللّه و امان اللّه هم طرفدار همین جنبش بوده‌اند. منشأ این جنبش به روشنفکری افغان به نام محمود طرزی بر می‌گردد که در ترکیه آواره بوده است. انگلیس بیم آن دارد که شاید این جنبش قانون اساسی و کوشش‌های اصلاح‌گرایانه‌ی شاه امان اللّه افغانستان را به شوروی نزدیک نمایند (Jawad, 1992, 15).

    لیس در سال ۱۹۱۱ لشکری از گردان‌های مختلف را تشکیل می‌دهد و به جنگ میر برکت در مکّران غربی می‌فرستد. این لشکر از گردان‌های ۱۰۳، ۳۲۰، ۱۹۰ و ۱۵۱ تشکیل می‌شود (سدید السلطنه (کبابی)، ۱۳۶۳، ۷۰۵-۷۰۶). لشکر در بیست و پنجم ماه آوریل به بندر سیریک می‌رسد. محمد علی سدید السلطنه در ارتباط با جنگ بین افراد میر برکت و لشکر انگلیس نوشته است که لشکر مزبور در بیست و یکم آوریل برابر با دوم ثور سوار بر کشتی‌ها شدند. آن‌ها در بیست و پنجم آوریل در سیریک که یکی از بندرهای منطقه‌ی بیابان بود از کشتی‌ها پیاده شده و وارد خشکی شدند تا سلاح‌هایی را که به تازگی آورده شده بودند و از آنِ میر برکت سردار بلوچ‌ها بودند توقیف نمایند. میر برکت در تجارت اسلحه به افغان‌ها کمک می‌کرد و با آن‌ها هم‌پیمان بود. لشکر مزبور افراد میر برکت را که ۱۶۰ نفر بودند و بر تپه‌ها سنگر گرفته بودند، محاصره کردند. افراد میر برکت پس از دلاوری‌های زیاد و ایستادن در مقابل لشکر انگلیس مجبور به عقب نشینی شدند. هشت نفر از آن‌ها کشته و بیست و چهار نفر زخمی شدند. در این جنگ یکی از افسرهای بلند مرتبه‌ انگلیسی کشته می‌شود و از گردان ۱۰۴ سه سرباز زخمی می‌شوند. چهل تفنگ و چهار هزار فشنگ که به بندر سیریک رسیده بودند، به دست لشکر انگلیس افتاد (سدید السلطنه (کبابی)، ۱۳۶۳، ۷۰۶).

    جنگ‌های زیادی بین میر برکت و انگلیس اتفاق افتاده است، اما در مورد همه‌ی آن‌ها اطلاعاتی به دستم نرسید.

    در این اثناء حکومت قاجار خیلی ضعیف شده و انگلیس می‌کوشد به شکلی مقابل نفوذ شوروی در ایران بایستد تا از نزدیکی روسیه با مرزهای هند جلوگیری نماید. در سال ۱۹۱۸ وضعیت ایران آنقدر خراب است که با خطر فروپاشی و تجزیه مواجه شده است. انگلیس برای حفظ ایران با دولت حاکم قراردادی را امضاء می‌کند که به “قرارداد ۱۹۱۹” مشهور است. بر اساس این قرارداد امور سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران تحت کنترل انگلیس قرار می‌گیرند. همه‌ی خاک ایران به شکلی غیر مستقیم تحت سلطه‌ی انگلیس قرار می‌گیرد (رجایی، ۱۳۷-۱۳۸، ۲۲). اما این مسئله در درازمدت اهداف امپریالیستی آن زمان انگلیس را برآورده نمی‌کند. احمدشاه پادشاه قاجار حاکمی ضعیف است و نمی‌تواند در مقابل جنبش‌های درونی و فشارهای خارجی مقاومت کند.

    در سال ۱۹۲۱ دولت جدید روسیه قراردادی را ایران امضاء می‌کند و بر اساس آن از همه‌ی امتیازاتی که روس تزاری از ایران گرفته بود صرف نظر می‌نماید. انگلیسی‌ از این کار شوروی در حیرت فرو رفت (رجایی، ۱۳۷- ۱۳۸، ۳۰).

    انگلیس‌ها دریافتند که قرارداد مستشاری ۱۹۱۹ نه تنها مقاصد انگلیس را در ایران برآورده نمی‌کند بلکه به قدرت گرفتن دشمنان انگلیس منجر خواهد شد. آن‌ها برای برآورده نمودن اهداف خود به این نتیجه رسیدند که در ایران حکومت مرکزگرای نمایشی‌ای را بنیان نهند که اقتدارگرا هم باشد. ایدئولوژی ملی‌گرایانه‌ی فارس را هم پرورش دادند تا دشمن کمونیسم باشد و در مقابل شوروی بایستد. پس از آن دشمنی با اعراب و ترک‌ها قسمتی از هویت ملی‌گرایانه‌ی فارس شد.

    ارتش ایران فرمانبردار انگلیس بود و رضا خان میر پنج، سپهسالار از افراد نزدیک انگلیس. چرچیل درباره‌ی رضا خان گفته است: “ما خودمان او را آوردیم و خودمان هم بردیم.”

    رضا خان در سال ۱۹۲۱ کودتا کرد، حکومت قاجار را سرنگون نمود و اعلام ریاست جمهوری کرد1.۲ او در ابتدا می‌خواست رویه‌ی کمال مصطفی آتاتورک را در پیش بگیرد، اما کمی بعد خودش را پادشاه خواند و پادشاهی‌اش را اعلام نمود.

    رضا شاه برای برآورده نمودن اهداف انگلیسی‌ها، با کمک آن‌ها به سامان‌دهی امور ایران مشغول شد. وی در نخستین گام به سرکوب ملت‌ها و سلب حاکمیت آن پرداخت. به عقیده‌ی بسیاری: “اگر بزرگان ما با انگلیس همکاری می‌کردند، انگلیس هم حاکمیت سرزمین‌هایمان را به رسمیت می‌شناخت و اکنون حداقل چون کشورهای عربی خلیج حاکم بر سرزمین‌های خود بودیم.”

    سیاست انگلیس در مقابل همه‌ی خاورمیانه یکسان نبوده است. در ارتباط با مردم عرب تجزیه‌ی سرزمین‌های آن‌ها و ایجاد کشورهای کوچک و ضعیف بوده است، اما در رابطه با ایران کوشیده است دولتی غیر مستقل، نمایشی و اقتدارگرا ایجاد کند تا در داخل کشور به سرکوب مردم بپردازد و از حمایت و مشروعیت مردمی برخوردار نباشد. در نتیجه برای حفظ خود محتاج و وابسته‌ به انگلیس باشد. به عنوان نمونه شیخ خزعل مابین امپراطوری عثمانی و حکومت قاجار برای حفظ خودمختاری خود مانند دیگر شیوخ عرب وابسته‌ به انگلیس می‌شود. وی گوش به فرمان انگلیس است و می‌پذیرد تا بریتانیا نفت منطقه‌ی او را استخراج نموده و به غصب دیگر منابع بپردازد، با این حال انگلیس به رضا شاه اجازه داد و به وی کمک نمود تا اهواز را تصرف نماید. نزدیکی شیخ خزعل با انگلیس به کار وی نیامد و انگلیس سیاست خود مبنی بر ایجاد کشور ایران و ناسیونالیسم شوونیستی فارس را تغییر نداد.

    رضا شاه فرستاده‌ای را پیش میر برکت روانه می‌کند و می‌گوید با خارجی‌ها دوستی نکنید و تحت فرمان من باشید. میر برکت با برادران و مردم خود مشورت می‌کند. به ویژه فرزندان میر برکت حاضر نمی‌شود از حق حاکمیت خود صرف نظر نمایند. میر برکت نمی‌پذیرد تحت سلطه‌ی ایران باشد و در نتیجه ارتش ایران به مکّران غربی یورش می‌برد. بین ایران و میر برکت دو جنگ اتفاق افتاده است، اما در ارتباط با آن‌ها اطلاعات موثقی تاکنون به دست من نرسیده است.

    در سال ۱۹۲۹ دولت ایران با حیله و فریب میر برکت را دعوت می‌کند تا در جلسه‌ای برای سازش شرکت نماید.

    میر برکت به ملاقات با نماینده‌ی ایران می‌رود، اما وی را دستگیر و زندانی می‌نمایند. میر برکت پس از تحمل پنج سال حبس در زندان از دنیا می‌رود. به همراه میر برکت نُه نفر دیگر دستگیر می‌شوند: دو فرزند وی عبداللّه خان و جلال خان و در میان هفت نفر دیگر داد خدا و ابراهیم فرزندان قمبر بوده‌اند. از این گروه تنها جلال خان باز می‌گردد و دیگران در زندان از دنیا می‌روند.

    فرزند میر برکت میر میرزا هفده بار با ارتش ایران می‌جنگد. به قول آقای عباس میر: “در جنگ بین افراد میر و ایران دو سوم از افراد وی شهید می‌شوند.”

    مراد خان فرزند میر مصطفی و برادرزاده‌ی میر برکت در سال ۱۹۴۰ با ارتش ایران وارد جنگ می‌شود؛ بیست و چهار نفر از افراد مراد خان شهید می‌شوند. تعداد کشته شدگان ارتش ایران مشخص نیست.

    آقای عباس میر به من گفت نقل است که: “در یکی از همین جنگ‌ها یک مرد بلوچ از راه می‌رسد و می‌بیند که از افراد مراد خان تعداد زیادی کشته شده‌اند. به مراد خان می‌گوید: ‘به من تفنگی بده تا در شادی شما شریک شوم.’ مراد خان در جواب وی می‌گوید: ‘تفنگی بردار و بجنگ.’ آن مرد می‌جنگد و زخمی می‌شود. سپس رو به مراد خان کرده و می‌گوید: ‘من انتقام خون خودم را گرفته‌ام.’ مراد خان می‌گوید: ‘بر تو مبارک باد.’ و آن مرد از دنیا می‌رود.”

    سرانجام ارتش ایران مراد خان را دستگیر می‌نماید و در چابهار اعدام می‌کند.

    می توان با نویسنده تماس گرفت [email protected]

    منابع:

    سدیدالسلطنه (کبابی)، محمدعلی، بندرعباس و خلیج فارس، تصحیح و مقدمه: احمد اقتداری، بکوشش علی ستایش، ناشر دنیای کتاب، ۱۳۶۳. رضا دانشور، درآمدی بر تاریخ بلوچستان (در دوران قاجار)، به کوشش علی دهباشی، انتشارات به نگار ۱۳۶۸.

    Jawad, Nassim, Afghanistan A Nation of Minorities, Minority Rights Group International, London1992.

    رجایی، ضیاءالدین، قرارداد 1919 زمینه ساز کودتای 1299، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره‌ی ۱۳۷-۱۳۸.

    ۱این قضیه را آقای مصطفی نیکخواه برای من باز نمود. از ایشان ممنونم.

    ۲در همین زمان صحبت از نام کشور به میان آمد که چه باید باشد. از عهد قدیم ممالک خارجی ایران را با نام پارس، پرسیا یا پرشیا می‌شناختند. مردم ایران حکومت را قاجار و ما بلوچ‌ها که همسایه‌ی قاجار بوده و همیشه آماج زلم و زور آن‌ها بوده‌ایم، نه ایران گفته‌ایم و نه پارس. ما لفظ قاجار را مطابق سیستم آوایی زبان خودمان تغییر داده و ‘گجر’ گفته‌ایم.

    دکتر محمد علی نجفی نوشته است که در کشور ما نام ایران بر اساس فرمان پادشاهی در زمان رضا خان در سال ۱۹۳۵ برابر با ۱۳۱۴ شمسی به جای پرس، پرسیا و پرشیا نهاده شد. از آن زمان به بعد ایران به شکل رسمی در تمامی اسناد و مکاتبات مورد استفاده قرار گرفت (نگاه کنید: طرح استراتژیک آمریکا درباره‌ی ایران و خاورمیانه، یک سند تحقیقاتی از مؤسسه‌ی تحقیقاتی استراتژیک آمریکا، ترجمه‌ی دکتر محمد علی نجفی، نشر از ملّیون ایران- لندن 1987.)