d

The Point Newsletter

    Sed ut perspiciatis unde omnis iste natus error.

    Follow Point

    Begin typing your search above and press return to search. Press Esc to cancel.
      /  اموزش   /  چهره جامعه از هنرمند در دوران جوانی

    چهره جامعه از هنرمند در دوران جوانی

    نویسنده: سمیه حافظ

    تصمیم اسانی نبود. یکی دو سال بعد از فارغ التحصیلی در رشته ی اقتصاد، فیاض بلوچ،سی ساله با تشویق همسرش تصمیم گرفت که دوباره به دانشگاه برگردد تا خواسته ی واقعی اش که نقاشی بود را دنبال کند. ژانویه امسال،بلوچ از کالج ملی هنر در لاهور با مدرک هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد.

    برای بلوچ که در ابتدا تحصیلاتش در زمینه اقتصاد بود، مسیر هموار نبود اگر چه شو ر و عشقش به نقاشی از کودکی با او بود. پس از این همه سال، او هنوز معلم مهدکودکش، خانم اسیفا را که یک روز به دانش اموزان گفت یک سیب را نقاشی کنند را به خاطر دارد.

    روز بعد، هنگامیکه نقاشی ام را به او نشان دادم، باور نکرد که من ان را کشیده ام . بلوچ به خاطر می اورد. او گفت: ” تو باید خودت ان را می کشیدی.” و از من خواست تا تصویر را بر روی تخته رسم کنم تا مطمئن شود که خود من ان را کشیدم. وقتی این کار را کردم، من را در اغوش گرفت و درخواست کرد که به کارهای هنری ام ادامه بدهم.

    این تشویق اولیه باعث افزایش علاقه ی بلوچ به هنر شد. او نقاشی را ادامه داد و چندین فرم هنری را تجربه کرد، ترکیبی از رنگ ها، اب رنگ ، رنگ روغن و اینگونه دنیایی از رنگ ها و فرم ها را از سنین کودکی را کشف کرد.

    بلوچ که متولد کویته در بلوچستان است همیشه از طبیعت الهام می گیرد چرا که در طبیعت پاسخ به سوالاتی که به انها مجذوب شده است را پیدا می کند.

    بلوچ در کالج ملی هنر در زمینه مینیاتور تحصیل کرد. بلوچ می گوید: ‘’من نقاشی مینیاتور هندو-پارسی که از مدرسه فکری پارسی و مغول الهام می گیرد را مطالعه کردم. مینیاتور نه به خاطر حجمش بلکه بدلیل اینکه این نقاشی ها حاوی داستان هایی هستند که بوسیله جزئیات ظریف نقل می شوند، مینیاتور خوانده می شود.”

    تصاویر و مناظری که در مینیاتورهای دوره ی مغول ها به تصویر کشیده می شود بلوچ را به یاد بلوچستان می اندازد. پایان نامه بلوچ رستاخیز نام دارد و او یک سال روی آن کار کرد و به نقاط مختلف بلوچستان سفر کرد و مناطق را مستند کرد و از اماکن الهام گرفت.

    بلوچ می گوید:’’ در طول سفر، هنوز نمی‌دانستم تصویر پایان‌نامه‌ام چه خواهد بود.’’ هیچ چیز قطعی نبود، اما من به روند خود اعتماد کردم و به مکان هایی مانند درا بوگتی و پیر کوه که با خشکسالی مواجه بودند سفر کردم. به بولان، نصیرآباد و پارک ملی هینگول رفتم. من حدود ۲۰۰۰ عکس برای مستندسازی گرفتم. وقتی شروع کردم به نگاه کردن به عکس ها متوجه چند الگو شدم. حیوانات و اسکلت های زیادی در چشم انداز وجود داشت. من به نقاشی و خلق تصاویر پیرامونم ادامه دادم.’’

    بلوچ از سفرهای خود نمونه های خاک، سنگ و گل از نقاط مختلف بلوچستان به همراه داشت پس از شرکت در کارگاه آموزشی استادش عقیب سوری، بلوچ از نمونه ها رنگدانه هایی استخراج کرد که سپس در پایان نامه خود از آنها استفاده کرد. تمام رنگ ها و رنگدانه های استفاده شده برای کار او توسط او استخراج شده است.

    او هنگام بحث درباره کارش می گوید: ”در کار پایان نامه ام سعی می کنم خاک، تجزیه، آب و هوا و هویت بصری بقایای زنده و رابطه آنها با یکدیگر را به تصویر بکشم. مناظر غم‌انگیز و متروک با استخوان‌های خشک شده، تصویر غالب است.’’

    او می افزاید: ”مناظر برای من بسیار شخصی هستند، زیرا من از منطقه ای آمده ام که جغرافیای آن ناهموار است و در نتیجه سالانه زندگی زیادی از دست می رود. برای من، چنین مرگ‌هایی، مانند همه مرگ‌ها، درگیر فرآیند چرخشی بازگشت ابدی هستند. مرگ نقطه پایانی برای هیچ موجود زنده ای نیست. یک موجود زنده می میرد و تبدیل به خاک می شود و این خاک سپس شکل دیگری از زندگی را تغذیه می کند.’’

    گرچه تمایل بلوچ به هنر همچنان باقی مانده بود، اما وقتی او شروع به تحصیل در کالج کادت، ماستونگ کرد، همه چیز تغییر کرد، جایی که او خود را در دنیای متفاوتی یافت – دنیایی با نظم سخت و تقریباً خفه کننده که ممکن است فضای زیادی برای شکوفایی یک هنرمند باقی نگذارد. با این حال، او به شرکت در مسابقات هنری ادامه داد و به طور مداوم در باشگاه هنرهای زیبای کالج خود در صدر قرار می گرفت.

    این هنرمند جوان طی سفری به سراسر پاکستان که توسط کالجش ترتیب داده شده بود از، کالج ملی هنر در لاهور بازدید کرد. آن روز دوستانش به او گفتند: «فیاض، اینجا جای توست»، اما او از این فکر شانه خالی کرد و معتقد بود اگر هنر را به عنوان شغل خود انتخاب کند، ممکن است «از گرسنگی بمیرد».

    بلوچ در پاسخ به سوالی درباره دلیل فرآیند تفکرش می گوید: ”در آن زمان به اندازه کافی در معرض دید قرار نداشتم. علاوه بر این، جامعه‌ای که من در آن زندگی می‌کردم هنر را به‌عنوان یک حرفه قابل دوام نمی‌دید. دلیل اصلی، به اعتقاد من، دانشکده افسری بود، جایی که ما بیشتر تشویق می شدیم که به نیروهای مسلح بپیوندیم یا کارمند دولتی یا دکتر یا مهندش شویم. من این درس را درونی کرده بودم که سایر حرفه ها همان ارزش را ندارند.’’

    بلوچ تحصیلات خود را دردانتشکده افسری تا کلاس دوازدهم ادامه داد. تحت تاثیر جامعه انتظارات و کلیشه ها، بلوچ تصمیم گرفت در رشته اقتصاد و امور مالی تحصیل کند. بلوچ در حالی که دلش در سمت هنر بود، هیچ فرصتی را برای به نمایش گذاشتن استعداد خود از دست نمی داد.

    بلوچ می گوید:’’ من در مسابقات در سطح دانشگاه شرکت می کردم. ‘’ یکی از نقاشی هایم برای یکی از این مسابقات تصویر مادری محجبه بود که در پیاده رویی نشسته است در حالیکه تکه نانی به فرزندش می دهد. نام ان اثر را وقتی دنیا یک تکه نان است گذاشتم. این نقاشی نه تنها مورد تحسین قرار گرفت بلکه در یک روزنامه محلی نیز نشر داده شد.

    پس از ان، بلوچ خود را در یک دو راهه ی تاریک دید چرا که با بی خوابی، افسردگی و افکار خودکشی دست و پنجه نرم می کرد.

    ”کاملاً احساس تنهایی می‌کردم و بعد فهمیدم که من تنها کسی هستم که باید خودم را از این گودال بیرون بیاورم من از نظر ذهنی خسته شده بودم و افکارم تحت کنترل من نبود. بنابراین، وقت خودرا صرف خواندن، نقاشی کردن و بازی شطرنج کردم. من خود را مجبور به انجام این فعالیت ها می کردم. یک ترم مرخصی گرفتم و سفر کردم، اما چیزی که در این دوره به من آرامش می داد نقاشی بود. زیاد نقاشی می کردم زیاد، و هر چه بیشتر نقاشی می‌کردم، کنجکاوی من بیشتر می‌شد.’’

    بلوچ تحصیلاتش را در دانشگاه ملی زبان های مدرن ادامه داد و فارغ التحصیل شد. در این فاصله او ازدواج کرد و به بلوچستان بازگشت و در خانه اش یک استودیو /کتابخانه ساخت که هر روز در ان نقاشی می کرد. این زمانی بود که همسرش به او گفت تا دنبال شور وعشقش برود.

    وقتی بلوچ به دانشگاه ملی هنر رفت، همه ی انرژی خود را صرف هنرش کرد. او از مدتی که در این دانشگاه گذراند بعنوان تعطیلات از زندگی واقعی یاد می کند.

    ‘’ زمانی که شغلم را در مدیریت منابع انسانی رها کردم و به عنوان دانشجو به دنبال هنر رفتم باز هم نمی‌دانستم موفق خواهم شد یا پولی به دست خواهم آورد، ولی حتی این مهم نبود، زیرا بعد از مدت ها گم بودن، بالاخره خودم را پیدا کردم.”

    در نهایت، مهم نیست چه رشته ای رادنبال می کنید، اگر ان چیزی است که می خواهید، پس در ان رشد خواهید کرد.هر انسان فضای مختلفی از دیگری دارد و تنها از طریق کاوش در خود است که می تواند ان را درک کند .

    برای بلوچ، هنر با افزودن رنگ، زندگی تک رنگ او را تغییر داده است.

    نویسنده مقاله، مولفی مستقل است. حساب تویتر @sommulbaloch

    منبع Dawn, EOS, February 12th, 2023