d

The Point Newsletter

    Sed ut perspiciatis unde omnis iste natus error.

    Follow Point

    Begin typing your search above and press return to search. Press Esc to cancel.
      /  حقوق   /  کارینا جیهانی: زبان بلوچی در یک چهارراه مهم قرار دارد (قسمت ۲)

    کارینا جیهانی: زبان بلوچی در یک چهارراه مهم قرار دارد (قسمت ۲)

    گفتگو از: محمدرضا نظری

    پروفسور کارینا جهانی از جمله ایرانشناسان برجسته سوئدی است که علاقه وافری به زبان بلوچی دارد و به همین دلیل سفرهای متمادی به ایران و پاکستان داشته و سالها در بلوچستان ایران اقامت کرده است. تمرکز پروفسور جهانی آنچنان بر روی زبان بلوچی عمیق و گسترده است که وی را می توان از جمله معدود ایرانشناسانی دانست که عمر خود را معطوف به شباهت های زبانی و سنتی بلوچ های ایرانی و سایر کشورهای همسایه ایران کرده است. وی معتقد است که زبان بلوچی هنوز جایگاه خود را در دنیای مدرن امروز به دست نیاورده و به دلیل بی توجهی به این زبان، سرانجام مبهمی پیش روی آن است.

    گفتگوی اختصاصی آوا دیپلماتیک با کارینا جهانی – استاد ایرانشناسی دانشگاه آپسالا

    شاید فارسی را فقط به این دلیل یاد گرفته اند که بتوانند با دوستان ایرانی خودشان تعامل کنند؟

    در یک دوره زمانی یک ساله ما یک مهمان کوچک ایرانی داشتیم، که فقط فارسی بلد بود. مادرش بیمار بود و در بیمارستان بستری بود و این پسر کوچک به مدت یکسال پیش ما زندگی می کرد. همین زمان بود که فرزندان من هم کم کم شروع کردند به فارسی حرف زدن با این مهمان، اما فکر می کنم همچنان احساس خوبی نسبت به این که مادرشان این قدر به زبان بلوچی مشغول بود نداشتند و گاهی در این مورد با من شوخی هم می کنند. آنها می گویند مادرمان زبانی اختراع کرده است و مثل آدمهای وسواسی شده و سعی دارد آن را به همه آموزش بدهد.

    اما در تکمیل سوال قبلی شما باید بگویم که بله زبان بلوچی بر سر یک دو راهی قرار گرفته است. اگر از هم گسسته شود، زبان بلوچی ظرف یکی دو نسل آینده به کلی از بین خواهد رفت. اما از سوی دیگر اگر مردم بلوچ با یکدیگر تعامل داشته باشند آنها می توانند به یک استاندارد نوشتاری دست پیدا کنند. اگر بتوانند با هم بنشینند و به توافق برسند و برای یک هدف مشترک همکاری کنند، امید زیادی برای این زبان وجود دارد. جوانها خودشان هم نمی خواهند زبانشان از دست برود، اما ابزار حفاظت از آن را در اختیار ندارند.

    بسیار مهم است که این افراد احساس کنند دولت با آن ها همراه است، نه این که احساس کنند برای تقویت زبانشان در جبهه مقابل آن ها ایستاده است. دولت هم در ایران و هم در پاکستان باید اقداماتی را در نظر بگیرند تا زبان های محلی را حفظ و تقویت کنند. هر چند که سیاست های سرکوب زبان و فرهنگ محلی به تلفیق و یکپارچه شدن کردها و بلوچ ها و ترکمن ها و دیگر گروه های قومیتی کمکی نخواهد کرد.

    ما هم امیدواریم که این زبان به صورت یک زبان نوشتاری در بیاید و فراموش نشود.

    نکته دقیقا همین است که این زبان به صورت یک زبان نوشتاری در بیاید و استاندارد نوشتاری و ادبیات کتبی داشته باشد، زیرا امروزه دنیای ما دنیای خواندن و نوشتن و سواد و تحصیلات است. بنابراین تعریف هر چیزی که محدود به حوزه های غیر نوشتاری و در محدوده زبان شفاهی باقی مانده است، استاندارد به حساب نمی آید. زبان بلوچی زبان غیر استانداردی نیست، اما متاسفانه با این شرایط اینگونه دیده می شود. بنابراین به کانالهای تلویزیونی به زبان بلوچی نیاز داریم، به برنامه های کودکان به زبان بلوچی نیاز داریم، به کتابهای کودکان به زبان بلوچی نیاز داریم. در کل به انواع رسانه ها و ابزارها برای کودکان نیاز داریم که بلوچی را به خوبی یاد بگیرند و در خاطرشان نگه دارند.

    جایگاه زبان بلوچی را در ادبیات ایران چطور می بینید؟

    زبان بلوچی ادبیات شفاهی بسیار غنی ای دارد، درست مثل ادبیات غنی و هزاران ساله فارسی از همان نوعی که شاهنامه فردوسی برپایه آن نوشته شد.

    وقتی فردوسی به نوشتن شاهنامه مشغول شد، در واقع به سراغ دیگر داستان های نوشتاری هم رفته بود. اما به احتمال زیاد قسمت عمده ای از کارش بر مبنای افسانه های ادبیات شفاهی بود و می دانیم که سنت قصه گویی در ایران تا همین چهل یا پنجاه سال قبل بخش مهمی از فرهنگ ایران بوده است؛ زیرا درصد زیادی از مردم بی سواد بوده اند و قصه گویی در شب نشینی و چایخانه ها و نقالی و مانند آن بخشی از سنت بوده اند. این سنت ها در زبان بلوچی هم وجود داشته اند. ما در زبان بلوچی اشعار فراوان شفاهی درباره خان های افسانه ای بلوچ و قصه های عاشقانه شان یا نبردها و دلاوری آنها داریم.

    به هر روی ادبیات بلوچی قابل دسترس است، اشعار نوشته شده در آن هم فراوان هستند و ادبیات مدرن هم در این زبان در حال گسترش است که این توسعه شامل داستان های کوتاه و رمان ها می شود و شعر هم که همچنان هنر پیشرو در زمینه است.

    زمانی که در ایران حضور داشتید با دانشگاه های ایران، مثلا دانشگاه استان سیستان و بلوچستان همکاری هایی داشته اید؟

    من در آنجا عمدتا زبانشناسی درس می دادم. البته دروس مختلفی را در مقطع کارشناسی ارشد تدریس می کردیم از جمله مباحث معناشناسی، آواشناسی، گرامر، تحلیل گفتمان و دیگر موضوعات را شامل می شد.

    فعالیت و همکاری دانشجویان و همکاران ایرانی خودتان را چطور ارزیابی می کنید؟

    بسیار خوب بود. حتی یکی از دانشجویان خودم برای خواندن دکتری به دانشگاه آپسالا آمد و پس از آن به ایران برگشت. خارج از دانشگاه سیستان و بلوچستان من مشاور چند پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد هم بودم.

    شما طی سالها تدریس در دانشگاه آپسالا تا چه اندازه موفق شده اید تا تصویر دقیقی از ایران ارائه کنید؟

    می توانم بگویم که در اینجا حدود هزار دانشجو داشته ایم که فارسی مطالعه می کرده اند یا حداقل چند واحد درس زبان فارسی را گذرانده اند. همانطور که می دانید در سوئد ایرانی های زیادی حضور دارند و توجه زیادی به زبان فارسی می شود، هم از سوی ایرانی های جوانی که در سوئد بزرگ شده اند و هم از سوی سوئدی هایی که به ایرانیان رفت و آمد دارند یا همسران ایرانی یا دوستان ایرانی دارند و به این زبان علاقمند شده اند. به علاوه خود نسل جوان ایرانی که در سوئد بزرگ شده اند هم هستند.

    علاوه بر همه اینها هر سال دوره های آموزشی ای داریم که در آنها دانشجویان مبانی دستور زبان فارسی را یاد می گیرند و تقریبا در هر دوره حدود 50 دانشجو داریم. به همین دلیل شاید حتی بتوان گفت که بیش از هزار دانشجو در اینجا دوره های زبان فارسی را گذرانده اند شاید تعدادشان حتی به دو هزار نفر هم برسد. البته در قبل دوره های تابستانی ای برگزار می کردیم که درباره زندگی و فرهنگ ایرانی بود و هر دوره دست کم 100 نفر دانشجو داشت.

    با توجه به دوره های آموزشی که در دانشگاه آپسالا در نظر گرفته شده است آیا دانشجویان این دانشگاه تصویر درستی از ایران دارند؟

    ابتدا باید این سوال را مطرح کنیم که اصلا این تصویر درست چیست؟ بستگی به این دارد که چه عینکی بر چشم بزنیم. می توان تصاویر متفاوتی از ایران داشت و فکر نکنم بتوان گفت فقط یکی از این ها تصویر درست است و سایر تصاویر همگی اشتباه است. اگر نظر من را بخواهید هر آدمی بر اساس تجربیات و اتفاقاتی که در دوره های مختلف زندگی اش می افتد، تصویر شخصی خودش را شکل می دهد.

    مثلا من تصویر خودم را از ایران دارم و همسرم تصور دیگری از ایران دارد که اندکی متفاوت است، از سوی دیگر استادان ایرانی میهمان در دانشگاه ما، دید کاملا متفاوتی به ایران دارند و دانشجویانی که به ایران سفر می کنند هم برداشت خودشان را از ایران خواهند داشت. منظورم این است که ما قصد نداریم، تصویر یا برداشتی از ایران به کسی ارائه بدهیم بلکه می خواهیم زبان فارسی را آموزش دهیم. در واقع دانشجویان را به ایران می فرستیم و آنها برداشت خودشان را از ایران خواهند داشت.

    دانشجویان شما برای گذراندن دوره تکمیلی چه مدت در ایران حضور دارند؟

    دانشجویان ما معمولا تا 6 ماه را در ایران سپری می کنند و به اینجا برمی گردند کاملا به زبان فارسی مسلط هستند و بعد از مدت یک سال یا یک سال و نیم در اینجا و گذراندن 6 ماه در ایران، زبان فارسی آنها خیلی خوب می شود.

    به عنوان استادی که تلاش بسیاری برای پیشرفت زبانهای ایرانی کرده است، آینده و دورنمای این زبان را بخصوص در میان دانشجویان خارجی چگونه ارزیابی می کنید؟

    در سوئد آینده خوبی برای تدریس زبان فارسی و گسترش زبان فارسی می بینم. بین دانشجویان سوئدی و ایرانی-سوئدی و یا ایرانیان بزرگ شده در سوئد، علاقه بسیار زیادی برای یادگیری زبان فارسی وجود دارد. دانشجویان بسیار علاقمند و کوشا و زرنگی داریم که این رشته را دنبال می کننند و به ایران می روند و بعد از 6 ماه یا یک سال به فارسی مسلط می شوند. آنها همچنین بر موضوعاتی مانند تئوری های مدرن و پست مدرن ادبیات و دستور زبان مسلط هستند.

    در حال حاضر 4 نفر دانشجوی دکتری داریم و هر سال در حال پذیرش دانشجوهای جدید برای کارشناسی ارشد هستیم. در مقطع کارشناسی ارشد هم ده نفر داریم که پنج یا شش نفر از آنها فعال تر هستند. برای دکتری هر دو سال یک بار یک دانشجو می گیریم و تا آنجا که من می بینم دولت سوئد فعلا از این رشته حمایت مالی می کند. یعنی قرار نیست این رشته تعطیل شود. در استکهلم هم دوره هایی برای زبان فارسی برگزار شده اند. در شهر مالمو در جنوب سوئد هم افرادی در پی آن هستند که حداقل یک یا دو ترم، کلاسهایی برای زبان فارسی برگزار کنند.

    پس به نظر شما مهمترین چالشی که پیش روی حوزه ایران شناسی است، کمبود بودجه دولت و اهمیتی است که به آن داده می شود؟

    بله، البته که اینطور است. اگر دولت بودجه را محدود کند، ما مجبوریم تعداد مدرسان را کم کنیم. ولی خوشبختانه با توجه به اینکه حدود صد هزار ایرانی یا بیشتر در سوئد زندگی می کنند، دولت بودجه ای را برای این رشته تحصیلی در نظر می گیرد.

    آیا کتاب و یا تحقیق های شما به زبان فارسی منتشر شده است؟

    تالیفانی به زبان فارسی ندارم البته می دانم که فردی قصد داشت یکی از کتابهای من را درباره زبان بلوچی به فارسی ترجمه کند ولی نمی دانم که آیا به چاپ رسیده است یا خیر.

    در آینده برنامه ای برای تالیف یا ترجمه به زبان فارسی دارید؟

    خودم به شخصه نمی توانم کارهای علمی را به فارسی ترجمه کنم، ولی اگر کسی باشد که بخواهد این کار را انجام دهد خوشحال می شوم.

    شما بارها به ایران سفر کرده اید، خاطره انگیزترین سفر شما به ایران کدام بوده است؟

    همان سالی که از راه زمینی در بلوچستان سفر کردم از زاهدان هم به چابهار رفتم که البته سفر بسیار هیجان انگیزی بود. گزارش این سفر در وب سایت من هست. در آن سفر 22 فوریه 2005 به فرودگاه زاهدان رسیدیم و چند تن از اساتید دانشگاه به استقبال ما آمدند. در دانشگاه دو سخنرانی داشتیم و بعد از آن به سمت زابل حرکت کردیم. سفرمان بسیار جالب بود. به دریاچه هامون رفتیم و به خاطر دارم که دریاچه هامون کاملا خشک بود و حتی یک قطره آب در آن نبود.

    دکتر آهنگر یکی از اساتید همراه ما می گفت که، در دوره جوانی وی، دریاچه هامون پر از آب بوده و روی آن قایق سواری می کرده اند و حسرت آن زمان را می خورد. از حدود 1996 تا همان سال 2005 که ما آنجا بودیم هفت سال بود که در این منطقه کاملا خشکسالی شده بود. اما همان موقع بارندگی شروع شد و همه می گفتند که شما برای ما برکت آورده اید بچه های کوچک نمی دانستند باران چیست چون به مدت هفت سال بود که باران نباریده بود و این کودکان ندیده بودند که آب از آسمان ببارد.

    بعد از آن با ماشین به طرف ایرانشهر رفتیم و در آنجا سخنرانی هایی داشتیم. پس از آن مسیر مان را به سمت جنوب ادامه دادیم ولی انقدر باران آمده بود که پل جاده شهرستان سرباز از بین رفته بود. راه دیگری به آنجا وجود داشت که از طریق “اسپَکه” ، “بِنت” و “فَنوج” بود. چون پل شکسته بود نتوانستیم از جاده سرباز برویم. به جای آن از راه بنت و فنوج رفتیم.

    دراسپکه از شهرداری آنجا پرسیدیم که کدام مسیر باز است. به نظرم آنها می خواستند ما را از راه “چامپ” ببرند اما آن جاده نیز بسته بود و از مسیر بنت و فنوج رفتیم تا به نزدیکی نیکشهر رسیدیم. در آنجا هم راه بند آمده بود و سیلاب جاده را برده بود. در واقع حدود دو متر آب بالا اومده بود و نمی شد با ماشین از آنجا رد شد. صبر کردیم تا راه دیگری پیدا شد. در ادامه مسیر یک گذرگاه بود که عمق آن کمتر بود و با ماشین از رودخانه رد شدیم تا به نیکشهر رسیدیم. آنجا دوستانی داشتیم و شب همانجا ماندیم.

    آنجا هم جلسه ای داشتیم و بعد به چابهار رفتیم و بعد آنجا هم از فرودگاه بندرعباس با هواپیما به تهران آمدیم.

    اگر متوجه شده باشید در چند ماه اخیر شرایط تردد ایرانشناس ها و خارجی ها و گردشگران در سفر به ایران آسان تر شده است. آیا برنامه ای برای سفر مجدد به ایران دارید؟

    من همیشه در فکر سفر به ایران هستم با توجه به اینکه خداوند مراقب رفت و آمدهای من است.

    منبع: پایان تک زبانی