d

The Point Newsletter

    Sed ut perspiciatis unde omnis iste natus error.

    Follow Point

    Begin typing your search above and press return to search. Press Esc to cancel.
      /  ادبیات   /  خرگوش و جوجه تیغی

    خرگوش و جوجه تیغی

    نویسنده:برادران گریم

    صبح یکشنبه و نزدیک زمان درو گندم بود که جوجه تیغی به سمت مزرعه شد. از خانه زیاد دور نشده بوده و اطراف بوته های الوچه جنگلی که ان سوی مزرعه بودند می چرخید تا به مزرعه ی شلغم برسد، که خرگوشی را دید که مشغول همان کار بود، یعنی دیدن کردن از شلغم ها. هنگامیکه جوجه تیغی چشمش به خرگوش افتاد، سلام گرمی به او کرد.

    اما خرگوش که به شدت مغرور بود، جواب سلام جوجع تیغی را نداد اما به او گفت: چطوره که صبح به این زودی داری تو مزرعه می چرخی؟ جوجه تیغی جواب داد: دارم قدم می زنم. خرگوش با لبخند گفت: پیاده روی! به نظر می یاد می شود از پاهایت برای یک هدف بهتری استفاده کنی.

    این جواب، جوجه تیغی را به شدت عصبانی کرد. پس به خرگوش گفت: به نظر می یاد که تصور می کنی که تو با پاهایت بیشتر می توانی کار کنی تا من با پاهایم؟ خرگوش گفت: این دقیقا عقیده ی من است. جوجه تیغی گفت: می شود این موضوع را امتحان کرد. شرط می بندم اگر مسابقه بدهیم من از تو جلو بزنم. خرگوش: مسخره است. اما به نوبه ی خود من حاضرم.

    پس وقتی جوجه تیغی به خانه رسید، به همسرش گفت: سریع لباس هایت را بپوش، باید با من به مزرعه بیایی. من با خرگوش شرط بندی کردم. باید با او مسابقه بدهم و تو باید تو انجا حاضر باشی. همسر جوجه تیغی با شیون گفت: خدای من ، معلوم هست چه کاری داری می کنی؟ جوجه تیغی گفت: ساکت باش. این به من ربط دارد. برو لباس بپوش و با من بیا.

    پس با هم راهی مزرعه شدند، جوجه تیغی به همسرش گفت: توجه کن به انچه که می گویم. میدان مسابقه طول مزرعه خواهد بود، خرگوش از یک طرف زمین خشت شده و من از سوی دیگر خواهیم دوید و از بالا مسابقه را شروع خواهیم کرد. تنها کاری که باید انجام بدی اینست که پایین شیار بمانی و وقتی خرگوش به اخر خط رسید، از ان طرف فریاد بزنی، من قبل تو رسیدم.

    سپس به مزرعه رسیدند و جوجه تیغی مکان را به همسرش نشان داد و به سوی بالای مزرعه رفت. وقتی به بالا رسید، خرگوش از قبل انجا بود. خرگوش گفت: شروع کنیم؟ جوجه تیغی جواب داد: حتما سپس هر دو در یک ان. هرکدام در مکان خود قرار گرفتند . خرگوش شروع کردن به شمردن: یک ، دو ، سه به پیش !و مثل گردباد به سوی پایین مزرعه دوید. جوجه تیغی اما، بعد از سه قدم متوقف شد. و در جایگاه خودش ماند و هنگامیکه خرگوش به قسمت پایین مزرعه رسید ، همسر جوجه تیغی فریاد زد که من قبلا رسیدم.

    خرگوش شوکه شده بود، فکر کرد که خود جوجه تیغی صدایش می کند، چرا که همسر جوجه تیغی دقیقا شبیه شاهرش بود. اما خرگوش با خودش فکر کرد، این مسابقه عادلانه نیست و فریاد زد: باید دوباره مسابقه بدهیم. پس یک بار دیگر مثل برق دوید گویی دارد پرواز می کند. اما همسر جوجه تیغی ارام همانجایی که بود ماند. و وقتی خرگوش به بالای مزرعه رسید، خود جوجه تیغی فریاد زد من قبل تو رسیدم. خرگوش که عصبانی شده بود، فریاد زد: باید دوباره مسابقه بدهیم، دوباره. جوجه تیغی پاسخ داد: باشد، از طرف من هر چند بار که خواستی می توانیم بدویم.

    پس خرگوش ۷۳ بار دوید وهر بار جوجه تیغی پایداری کرد و هر بار خرگوش به بالا و یا انتهای مزرعه می رسید، جوجه تیغی و یا همسرش می گفتند: قبل تو رسیدم.

    اما هفتاد و چهارمین بار، خرگوش دیگر نتوانست به پایان خط برسد. در وسط میدان روی زمین افتاد، خون از دهانش جاری شد و در جا مرده. اما جوجه تیغی همسرش را صدا کرد تا خارج شود و هر دو با هم با خوشحالی به خانه رفتند و اگر نمرده باشند هنوز در آنجا زندگی می کنند.