d

The Point Newsletter

    Sed ut perspiciatis unde omnis iste natus error.

    Follow Point

    Begin typing your search above and press return to search. Press Esc to cancel.
      /  حقوق   /  روزنه امیدی در دوران سخت کرونا

    روزنه امیدی در دوران سخت کرونا

    نویسنده: حمیده شستان

    وقتی که خیلی از کشورهای دنیا مردم خود را قرنطینه کردند و مسافرت به کشورهای دیگر به صورت چشم گیری کاهش یافت مسافرت های خارجی و داخلی در ایران به روال عادی خود ادامه داشت و مراکز اداری و بازارها در سراسر کشور ایران به کار خود مشغول بودند.دولت به جای آگاه سازی مردم برای جلوگیری از پیشرفت ویروس کرونا و کمک مالی برای تشویق مردم برای ماندن در خانه ها برعکس عمل کرد و در کشور بحرانی که امنیت و سلامت مردم در اولویت قرار ندارد گسترش سرایت ویروس کرونا در میان مردم یک حقیقت آشکار است.

    در استان هایی مانند بلوچستان و سیستان که سلامت مردم آن در الویت قرار ندارد و مردم آن در مدت زمان طولانی از اولین حقوق انسانی خود که امنیت و بهداشت و اطلاع رسانی درست و تحصیلات و غیره بی بهره بوده اند مسلما گسترش ویروس کرونا آنها را در شرایط بحرانی و غیر قابل کنترل قرار می دهد.

    در حالت کنونی وضعیت مردم در بلوچستان به خاطر گسترش ویروس دلتا در این منطقه به شدت بحرانی است. به خاطر عدم دسترسی به واکسن کرونای تایید شده و کندی روند واکسیناسیون مردم این بیماری با سرعت بالایی همگی خانواده ها را گرفتار کرده است و بسیاری از مسن ها و جوانان جان باخته اند. مراکز بهداشتی و بیمارستانها با کمبودهای زیادی برای مقابله با این ویروس مرگبار روبرو هستند.

    بسیاری از روستاهای بلوچستان از مراکز استاندارد بهداشتی و پروتکل های بهداشتی بی­بهره هستند و مردم این روستاها برای معالجه بیماری کرونا بایستی مسافت طولانی را طی کنند تا خود را به بیمارستانهای اندک شهرستانهای این استان برسانند. در بیمارستان ها هم به خاطر فشار بیش از حد بیماران کرونایی و دردسترس نداشتن تجهیزات پزشکی ودارو و دستگاه ونتیلاتور و عدم دسترسی به آمبولانس برای انتقال بیماران حاد کرونایی و در اختیار داشتن آمبولانس های غیر استاندارد که نیمه راهه احتیاج به تعمیر دارند باعث مرگ یا وخیم تر شدن وضعیت شماری از مردم این منطقه شده است

    اتفاقات زیادی از طرف مردم که با سخت ترین شرایط و کمبودها سعی می کنند با این بیماری مقابله کنند گفته شده است و من هم یکی از آنها را که بیشتر امیدوارکننده است را بیان می کنم.

    پری ناز آخرین ماه دوران حاملگی خود را می گذراند و او برای جلوگیری از مبتلا شدن به ویروس کرونا مدت زمان طولانی در خانه مانده بود و حتی با نزدیکان خود معاشرت نمی کرد. او پروتکل های بهداشتی را به خوبی انجام می داد. خانه او با مادر شوهرش در یک ساختمان بود و آنها با همدیگر معاشرت زیادی داشتند. او نگران بود که در این وضعیت که کرونا در بلوچستان غوغا می کند مبتلا به کرونا بشود.متخصص زنان به او هشدار داده بود که خیلی مواظب باشد به خاطر اینکه زنان حامله مبتلا به کرونا در معرض خطر بیشتری قرار دارند و می تواند به مرگ مادر و نوزاد منجر بشود و پری ناز مدت طولانی بود که با مادر و مسن های خانواده دیداری نداشت و احساس دلتنگی زیادی می کرد ولی او تصمیم داشت که سلامتی خود و نوزاد بدنیا نیامده اش را در اولویت قرار دهد.

    متخصص زنان به او هشدار داده بود که خیلی مواظب باشد به خاطر اینکه زنان حامله مبتلا به کرونا در معرض خطر بیشتری قرار دارند و می تواند به مرگ مادر و نوزاد منجر بشود و پری ناز مدت طولانی بود که با مادر و مسن های خانواده دیداری نداشت و احساس دلتنگی زیادی می کرد ولی او تصمیم داشت که سلامتی خود و نوزاد بدنیا نیامده اش را در اولویت قرار دهد.

    در هیاهوی ابتلای بسیاری از نزدیکان فامیل و درگیر شدن آنها با ویروس کرونای نوع دلتا مادرشوهر و شوهر پری ناز هم مبتلا شدند و روزهای اول دوران کرونا را به سختی و با علائم شدید کرونایی گذراندند. هر چند که بیماران در یک اتاقی قرنطینه و از بقیه اعضای خانواده جدا بودند ولی با این حال پری ناز به ویروس کرونا مبتلا شد و روزهای اول کرونا را با تب بالا و ضعف شدید گذراند.

    وقتی مادر پری ناز از ابتلای دخترش با خبر شد ناراحت و بی قرار شد . او در شهرستان دیگری زندگی می کرد و چند روز پیش همسایه اش که خانم جوانی بود و دوران آخر حاملگی را می گذراند بر اثر ابتلا به ویروس دلتا جان خود و نوزادش را از دست داده بود. در عرض یک هفته پنج تن از همسایگان او به خاطر ابتلا به ویروس دلتا جان خود را از دست داده بودند. مثل اینکه این روزها بلوچستان بوی مرگ و عزاداری و جان باختن عزیزان در تنهایی مطلق را می داد و نا­امیدی و نگرانی ذهن همه مردم را به خود مشغول کرده بود.مادر پری ناز تصمیم داشت که هر چه زودتر خود را به دخترش برساند ولی با مخالفت پری ناز و مادرشوهرش مواجه شد زیرا آنها می دانستند که این ویروس مانند آتش شعله ور مهار نشده همگی را مبتلا می کند.

    با این همه مادر او طاقت نیاورد و خود را به خانه دخترش رساند. پری ناز زیر نظر دکتر متخصص عفونی و زنان باردار بود و بعد از یک هفته وضعیت بیماری او وخیم شد و او دچار تنگی نفس و کمبود اکسیژن شد وهر چند نظر متخصصان پزشکی برای اعزام او به بیمارستان زاهدان هماهنگ نبود با اصرار پزشک بخش زنان او به زاهدان اعزام شد. مادر و خاله پری ناز در آمبولانس او را همراهی کردند و دایی و شوهر خواهر او با ماشین خود به طرف زاهدان راه افتادند.

    آمبولانس بسیار قدیمی بود و با سرعت زیادی درحال حرکت بود. مادر و خاله پری ناز بر روی صندلی های آمبولانس نشسته بودند ولی احساس می کردند در هوا معلق هستند و به خاطرسرعت زیاد و استاندارد نبودن آمبولانس و جاده های ناهموارسرشان به سقف آمبولانس می خورد و مانند الّاکلنگ بالا و پایین می رفتند. نگرانی آنها این بود که تختی که پری ناز روی آن خوابیده بود هر لحظه از داخل آمبولانس به بیرون پرتاب شود و بیشتر نگران حال بیمار خود بودند تا خودشان.

    هنوز دوساعت از مسافت نگذشته بود که آمبولانس از حرکت باز ایستاد و دچار مشکل فنی شده بود. پرستار داخل آمبولانس اکسیژنی که به پری ناز وصل شده بود را چکاپ کرد و مادر و خاله پری ناز به یاد آقایی از شهروندان بلوچ افتادند که چند روز پیش در حال اعزام به زاهدان به خاطر تنگی نفس شدید و خرابی آمبولانس و نبود اکسیژن جان خود را از دست داده بود.هر چند زندگی کردن در عمق کمبودها و نادیده گرفتن ها برای مردم بلوچستان عادی شده است ولی مردم برای حفظ جان خود و عزیزان خود مجبورند که خود دست به کار شوند.

    دایی و شوهر خواهر پری ناز که با ماشین خود در آن نزدیکی ها بودند برای تعمیر و به راه انداختن آمبولانس به تعمیرگاهی در آن نزدیکی ها مراجعه کردند و تعمیرکار را برای تعمیر آمبولانس به آنجا آوردند. گرمای تابستان در بلوچستان طاقت فرساست و معطل شدن در دمای چهل درجه در بیابان های بلوچستان هر انسان سالمی را از پا درمی آورد چه برسد به بیماری که با مرگ و زندگی در پنجه است.

    مادر و خاله پری ناز با آستینهای نقش دوز خود پری ناز را باد می زدند در حالیکه خودشان غرق در عرق بودند و مانند این بود که دوش آب گرم گرفته اند و تنفس در این هوای گرم تابستانی بسیار مشکل بود. یک ساعت بعد تعمیرکار موفق شد که آمبولانس را دوباره راه بیاندازد و آنها دوباره به مسیرشان ادامه دادند.

    مادر پری ناز در این فکر بود که اگر برادر و دامادش با ماشین خود آنها را همراهی نمی کردند چه بلایی بر سر دختر نازینش می امد؟ حتی فکر کردن به این مسئله خاطر اورا بیشتر پریشان می کرد.

    آمبولانس بالاخره بعد از طی مسافت زیاد به بیمارستان رسید و پری ناز را به بخش تخصصی کرونایی منتقل کردند.پری ناز با کمک دستگاه ونتیلاتور نفس می کشید و به او سرم وصل کردند. او احساس می کرد که دردنیایی دیگر است و فقط گاه گاهی صدای مادر و خاله خود را می شنید که حال او را می پرسیدند.

    بعد از چند روز کادر درمانی به خاله پریناز گفتند که اکسیژن خون او رو به حالت نرمال است و او فقط در حالت ضروری احتیاج به اکسیژن دارد و تب شدید او رو به بهبودی است. پری ناز که به خاطر تب شدید چند شب گذشته و استفاده از اکسیژن ضعف زیادی داشت بیشتر نگران نوزادش بود و ترس زیادی به دل او رخنه کرده بود. متخصص زنان تشخیص داده بود نوزاد او بایستی هر چه زودتر بدنیا بیاید در غیر این صورت هم جان مادر و نوزاد در خطر قرار می گیرد.

    پری ناز با دلداری مادر و خاله و دکتر متخصص تصمیم گرفت که به خاطر نوزادش هم که شده قوی بماند و تمام سعی خود را بکند که هر دو از این نبرد نابرابر پیروز بیرون بیایند. پری ناز با روحیه قوی و با تلاش زیاد و کمک کادر درمانی یک دختر کوچک زیبا را بدنیا آورد ولی بر اثر ضعف بیماری کرونا و تلاش قهرمانانه او برای بدنیا آوردن دخترش دیگر توانایی بیشتری نداشت و بعد از زایمان بی حال روی تخت خود از حال رفت.

    چند ساعت بعد که چشمانش را باز کرد خاله خود را در کنار خود دید و سراغ نوزادش را گرفت و خاله اش برای او توضیح داد که پرستاران نوزاد اورا با مادرش به خانه فرستاده‌اند چون آنجا بخش کرونایی است و برای نوزاد مناسب نیست و او هم بعد از یک روز مرخص می شود.

    پری ناز خوشحال بود که دختر سالمی به دنیا آورده است وخودش هم از بیماری کرونا جان سالم بدر برده است. او از خستگی دوباره به خواب رفت و وقتی که بیدار شد متوجه شد که خاله عزیز او که تمام مدت پرستاری اورا به عهده گرفته بود هم مبتلا به کرونا شده و با تب شدید در تخت کنار او خوابیده است.

    روز بعد خاله او هم مورد معالجه دکتر قرار گرفت ولی تصمیم گرفتند که در خانه قرنطینه و معالجه بشود و هر دو از بیمارستان مرخص شوند. پری ناز بالاخره توانست دختر خود را در بغل بگیرد و بوی او را با تمام وجود خود احساس کند. او در این فکر بود که نامی که برای دخترشان انتخاب می کنند نشانه ای از تلاش هر دو آنها برای امید به زندگی باشد و بعد از مشورت با شوهرش که هنوز دوران کرونا را می گذراند تصمیم گرفتند که اسمش را گل هزار بگذارند.

    گل هزار که نمونه بارزی از عشق و دوستی مادر به دختر و امید به زندگی در دوران سیاه و تاریک کرونا در بلوچستان است سمبلی است که مردم بلوچ در هر شرایط سختی می توانند روزنه هایی برای مقابله با مشکلات و ادامه زندگی و هدف برای آینده ای روشن تر پیدا کنند وبا انگیزه ای قوی تر خود را برای جریان زندگی و فراهم کردن زندگی بهتر برای نسل آینده آماده کنند.