میمون و ماهی
یک بار گروهی از مردم راهی سفر دریایی شدند، یکی از آنها میمون خانگی خودش را با خودش همراه کرد وسط دریا طوفان بزرگی آنها را گرفت و کشتی شکست و هر کدام از آنها جایی افتاد میمون هم در این فکر بود که من غرق شده و مردهام ولی یک ماهی او را بر پشت خود گذاشت و به ساحلی رساند میمون پایین آمد و ماهی از او پرسید: این مکان رو میشناسی؟
میمون گفت: آری! پادشاه اینجا دوست من است چرا که من خودم شاهزاده هستم.
ماهی از دورغهای میمون متعجب شد و گفت: بله بله! پس تو خودت شاهزاده ای!.
ماهی میدانست که هیچ جنبندهای در این مکان نیست، پس گفت: آری، اینجا بمان بادشاه اینجا تو خواهی شد.
(چگونه؟!)… میمون پرسید.
ماهی در دریا شنا کنان گفت: جوابش خیلی آسونه چون تنها جنبنده اینجا تویی و بس.
نتیجه اخلاقی: آن که دروغ گوید در چاه خواهد افتاد.