رهگذران
نویسنده: فرانتس کافکا
ترجمه: ویلا و ادوین موییر
وقتی شباهنگام در خیابانی قدم می زنی و مردی از فاصله ی دور قابل مشاهده است-خیابان سربالایی است و ماه کامل- به سوی تو می اید ، خوب ، تو به پای او نمی رسی ، حتی اگر موجودی ضعیف و ژنده پوش است ،حتی اگر کسی به دنبال او افتاده و فریاد می زند، اما تو می گذاری که او فرار کند
چرا که شب است و خیابان در نور مهتاب سربالاییست و تو نمی توانی کاری بکنی و بعلاوه بر این ، ان دو شاید برای سرگرمی این فرار و گریز را شروع کرده اند ، شاید هم این دو ، دنبال نفر سوم اند ، شاید نفر دوم مردی بیگناه است و دومی دنبال کشتن اوست و تو شریک جرم خواهی شد،شاید هیچ چیز در مورد یکدیگر ندانند و جداگانه راهی خانه اند شاید جغد شبند، شاید مرد اول مسلح است.
و در هر صورت ، حق نداری خسته باشی؟ شراب زیاد ننوشیدی؟ خوشحالی که مرد دوم را دیگر نمی بینی .